مغالطه در مفهوم مقتضیات زمان ، حقایق جهان ثابتند یا کهنه و فرسوده می شوند؟

مغالطه در مفهوم مقتضیات زمان ، حقایق جهان ثابتند یا کهنه و فرسوده می شوند؟

 

مغالطه در مفهوم مقتضیات زمان
کهنه و فرسوده

مجموعه ‏آثار استاد شهيد مطهرى، جلد ‏۲۱، اسلام و مقتضيات زمان صفحه ۲۴ تا ۲۶:

اما از ناحيه مقتضيات زمان: مغالطه ‏اى كه از اين ناحيه به كار رفته از آن جهت است كه چنين فرض شده كه خاصيت زمان اين است كه همه چيز حتى حقايق جهان را نيز فرسوده و كهنه نمايد و حال آنكه

آنچه در زمان كهنه و نو مى ‏شود ماده و تركيبات مادى است.

مغالطه در مفهوم مقتضیات زمان

يك ساختمان، يك گياه، يك حيوان، يك انسان محكوم به كهنگى و زوال است اما

حقايق جهان ثابت و لايتغير است.

آيا جدول فيثاغورس به حكم اينكه بيش از دو هزارسال از عمرش مى ‏گذرد كهنه شده است؟

آيا گفته سعدى: «بنى آدم اعضاى يك پيكرند» چون هفتصدسال از عمرش مى‏ گذرد منسوخ و غيرقابل عمل است؟

آيا به دليل اينكه عدالت و مروّت و وفا و نيكى چندين هزارسال است كه دهان به دهان مى ‏گردد مندرس شده است؟

بلكه گفتن اينكه جدول فيثاغورس عمر چند هزارساله دارد و گفته سعدى عمر هفتصدساله، غلط است. محتواى جدول فيثاغورس و شعر سعدى حقايقى ازلى و ابدى مى ‏باشند و آنان بازگوكننده آن حقايق‏اند و بس.

مى ‏گويند قوانين عصر برق و هواپيما و فضانورد نمى‏ تواند عيناً همان قوانين عصر چراغ نفتى و اسب و قاطر و الاغ باشد. جواب اين است كه شك نيست كه در عصر برق و هواپيما مسائل جديدى رخ مى ‏نمايد كه بايد پاسخ خودش را بازيابد، ولى هيچ ضرورتى ايجاب نمى ‏كند كه الزاماً چون برق بجاى چراغ نفتى و هواپيما بجاى الاغ آمده است بايد مسائل حقوقى مربوط به اينها از قبيل خريد و فروش و غصب و ضمان و وكالت و رهن هم يكسره تغيير كند و يا چون‏ والدين و فرزندان و زوجين اعصار گذشته الاغ سوار بوده‏ اند و پدران و مادران و فرزندان و شوهران و زنان عصر ما هواپيماسوارند پس الزاماً بايد حقوق والدين بر اولاد و حقوق اولاد بر والدين و حقوق زوجين بر يكديگر در عصر ما بكلى دگرگون شود.

اسلام راه است نه منزل و توقفگاه. خود اسلام از خود به عنوان راه (صراط مستقيم) ياد مى‏ كند. غلط است كه بگوييم چون منزلها عوض شود راه هم بايد عوض شود. در هر حركت منظم دو عنصر اساسى وجود دارد: عنصر تغيير مواضع كه متوالياً صورت مى گيرد، و عنصر ثبات راه و مدار حركت.

مغالطه در مفهوم مقتضیات زمان

ثانياً آيا تنها اسلام است كه به عنوان يك ايدئولوژى و يك فلسفه اجتماعى و يك راهنماى سفر و حركت و تكامل مدعى جاودانگى است؟!

آيا مكتبهاى اجتماعى ديگر كه خود بيش از همه سنگ اصل تغيير را به سينه مى ‏زنند و هر پديده‏اى را ناپايدار مى ‏دانند، خود آن مكتب را نيز متغير و ناپايدار مى ‏دانند؟ مى ‏دانيم كه جهان بينى ماركسيسم بر اصل تغيير و عدم ثبات طبيعت بنا شده است ولى هرگز ماركسيستهاى اصيل، ماركسيسم را به عنوان پديده‏اى كهنه و متعلق به قرن گذشته تلقى نمى كنند؛ هرگز نمى‏ گويند به دليل اينكه شخص كارل ماركس دوران جوانى را پشت سر گذاشت، پير شد و سپس مرد، ماركسيسم هم محكوم به پيرى و مرگ است. برعكس از ماركسيسم به عنوان اصولى پولادين و خلل ناپذير ياد مى ‏كنند.

لنين درباره ماركسيسم مى ‏گويد:

شما نمى ‏توانيد حتى يكى از فرضيات اساسى يا يك جزء ذاتى از فلسفه ماركسيسم را حذف كنيد بدون آنكه ترك حقيقت واقعى كرده باشيد و بدون آنكه در آغوش دروغهاى ارتجاعيون بورژوا قرار گرفته باشيد. فلسفه‏ ماركس مانند يك قطعه محكم پولاد است‏ «۱» چرا؟ آيا استثنايى در جهان رخ داده است؟ يا خير، ماركسيسم از آن جهت اين ادعا را دارد كه يك فلسفه است نه يك پديده، و بعلاوه فلسفه ‏اى است كه به حسب ادعاى خود قوانين واقعى زندگى بشر را شناخته است.

بديهى است كه ماركسيسم نمى‏ تواند اين ادعا را در انحصار خود قرار دهد. هر فلسفه اجتماعى مى ‏تواند اين ادعا را اظهار كند و دليل خود را ارائه دهد. هيچ مكتب اجتماعى را به دليل شناسنامه و تاريخ تولد نمى‏ توان محكوم به زوال و فنا دانست.

از اين رو ما اگر بخواهيم درباره اسلام و مقتضيات زمان قضاوت كنيم تنها راه اين است كه با معارف اسلامى آشنا شويم و روح قوانين اسلامى را درك كنيم و سيستم خاص قانونگذارى اسلامى را بشناسيم تا روشن شود كه آيا اسلام رنگ يك قرن معين و عصر مشخص دارد و يا از مافوق قرون و اعصار وظيفه رهبرى و هدايت و سوق دادن بشر را به سوى تكامل بر عهده گرفته است.

مغالطه در مفهوم مقتضیات زمان، یعنی شناختن اقتضائات و نیازهای زمانه و به روز بودن را به ما درست معرفی نکرده اند.

 

نکته:

معنای دیگر فرسوده و کهنه خواندن قوانین اسلامی این است که اسلام را باید کنار بگذاریم و دیگر قابلیت راهنما بودن  و هدایتگری را ندارد. وقتی اسکناس، وسیله نقلیه و خانه ای فرسوده می شود آن را کنار می گذارند. مواظب باشیم فریبمان ندهند. این مصداق واضح مغالطه در مفهوم مقتضیات زمان می باشد.

 

 

درباره‌ی مدیر سایت

سلام علیکم. مدیر سایت هستم. نظرات گرانقدر شما راهگشای ماست

همچنین ببینید

مقتضیات زمان و شناخت آن (اهمیت مقتضیات زمان در زمانه شناسی)

مقتضیات زمان و شناخت آن از نظر شهید مطهری: در زمانه شناسی، شناختن مقتضیات زمان …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.